|
تاریخ ارسال مطلب : جمعه 93/9/14 | نویسنده : اتحادیه انجمن های اسلامی دانش اموزان شهرستان فارسان
مرامنامه اخلاقی اعضای اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان
با استعانت از خداوند علیم و خبیر و استمداد از توجهات حجت خدا حضرت ولی عصر (عج) با خدای بزرگ و مولایم حجت بن الحسن مهدی موعود عهد می بندم: ◊ در همه احوال خداوند سمیع و بصیر را حاضر و ناظر بدانم و تفکر در نشانه های عظمت حق را سرلوحه همه کارهایم قرار دهم. ◊ مراقبت از اعمال و رفتار ، انجام واجبات و ترک گناه را با محاسبه دائمی ، همراه سازم و با احساس خوف از کوتاهی در بندگی خدا و امید به توفیق در خدمت به خلق خدا، تهذیب نفس را تداوم بخشم. ◊ اقامه نماز اول وقت ، قرائت قرآن کریم و تلاش برای فهم عمیق آن را با توسل عارفانه به معصومین (علیهم السلام) پیوند بزنم و انس با شهیدان عزیز را جزو برنامه های روزانه محسوب نمایم. ◊ تلاش علمی در عرصه تحصیل را با تقویت روحیه پژوهش و انس با مطالعه ارتقاء بخشیده و تغذیه فکری را برای تعمیق معرفت دینی و بصیرت سیاسی مد نظر قرار دهم. ◊ برای بهره مندی بهتر از نشاط علمی و معنوی و خدمت بیشتر به مردم ، به تقویت توان جسمی ام از راه ورزش اقدام کنم. ◊ خودباوری مبتنی بر عزت نفس را با حق پذیری ، همراه کرده و روحیه خدمتگزاری بی منت و مهرورزی و ایثار توأم با حفظ کرامت انسانی را برنامه دائمی زندگی ام سازم. ◊ مسئولیت را آگاهانه و فی سبیل الله و بر اساس توانایی هایم بپذیرم و در راه انجام تعهداتم از هرگونه تلاش برای آگاهی بیشتر و انجام بهتر دریغ نورزم. ◊ کار تشکیلاتی را عبادت بدانم و برای ترویج فرهنگ گذشت ، چشم پوشی و حفظ حرمت افراد و تقویت ارزش های اخلاقی تلاش نمایم. ◊ با پرهیز از فعالیت های سلیقه ای و شخصی ، نظر جمع را برای رأی خود مقدم شمارم و برای ترویج روحیه تعهد تشکیلاتی و انضباط جمعی کوشا باشم. ◊ سرعت و سبقت در راه خدمت به دین خدا ، انقلاب و میهن اسلامی را با تلاش و جدیت برای گسترش رقابت مثبت (در عین میدان گشایی برای تلاش دیگران) در نظر بگیرم و در پی کشف راهکارهای نو در تحقق آرمان های امام شهیدان و رهبر عزیز خود باشم.
تاریخ ارسال مطلب : پنج شنبه 93/9/13 | نویسنده : اتحادیه انجمن های اسلامی دانش اموزان شهرستان فارسان
جمهوری اسلامی ایران
شورای عالی انقلاب فرهنگی
اساسنامه اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان
مصوب سیصدو پنجاه و پنجمین جلسة مورخ 3/5/74 شورای عالی انقلاب فرهنگی
مقدمه:
اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان با هدف ایجاد وحدت و هماهنگی بین انجمنهای اسلامی دانشآموزان کشور و به منظور حراست از دستاوردهای انقلاب و تحقق ارزشهای اسلام و آرمانهای انقلاب اسلامی و جهت بخشیدن به فعالیتهای صنفی دانشآموزان مسلمان و متعهد، در سال 1358 با حمایتهای معنوی و مادی حضرت امام خمینی (ره) تأسیس و طی سالیان متمادی در زمینة تربیت نیروهای مخلص دانش آموزی و حضور آنها در صحنههای انقلاب اقدام نموده است. اکنون که نظارت عالیه بر جریان فکری و فرهنگی اتحادیه با انتصاب نماینده از سوی مقام معظم رهبری محقق شده است با عنایت به اینکه اتحادیه مشمول قانو ن احزاب، انجمنها و جمعیتهای سیاسی مصوب سال 60 نیست و از طرفی دستگاه دولتی نیز محسوب نمیشود به عنوان یک مجموعة فرهنگی با شخصیت حقوقی مستقل برای تحقق اهداف مذکور و در چارچوب این اساسنامه به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید. ماده 1) تعریف: اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان که در این اساسنامه اختصاراً اتحادیه نامیده میشود نهادی است غیردولتی و دارای شخصیت حقوقی مستقل که به عنوان یک مجموعة فرهنگی برای سازماندهی، هدایت و پشتیبانی انجمنهای اسلامی مدارس سراسر کشور با عنایت حضرت امام (ره) شکل گرفته و کماکان تحت نظارت عالیة مقام معظم رهبری و نمایندة منصوب از سوی ایشان فعالیت میکند. ماده 2) اهداف:
1ـ آشنا کردن دانشآموزان با فرهنگ متعالی اسلام و بالا بردن سطح آگاهی آنان نسبت به مبانی عقیدتی اسلام و انقلاب اسلامی. 2ـ تزکیة روحی و وارستگی اخلاقی دانش آموزان و شکوفا ساختن استعدادهای خدادادی و تحقق کمالات انسانی. 3ـ حفظ و تداوم دستاوردهای انقلاب اسلامی از طریق هر چه فعالتر کردن نیروهای دانش آموزان مسلمان و متعهد در صحنههای اجتماعی و انقلابی جامعه و مقابله هوشیارانه با توطئههای رنگارنگ دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی که برای انحراف فکری و مفاسد اخلاقی و اجتماعی در محیطهای آموزشی صورت میگیرد. 4ـ انسجام دانش آموزان مسلمان و متعهد با ایجاد و گسترش انجمنهای اسلامی مدارس و همگامی با نظام آموزش و پرورش برای ایجاد فضای مساعد آموزشی و پرورشی در محیط مدارس و تشویق دانشآموزان مسلمان و متعهد به موفقیت در تحصیل علم و دروس مدرسه. ماده 3) وظایف: 1ـ تشکیل انجمن اسلامی در مدارس براساس مادة 5 و هدایت و نظارت بر فعالیتهای آنها. 2ـ ارتقاء سطح فکری و معنوی اعضای انجمن اسلامی. 3ـ تلاش در جذب هرچه بیشتر دانشآموزان به مبانی مکتبی و اعتقادی. 4ـ مبارزة سالم و هوشیارانه با توطئههای دشمنان انقلاب اسلامی و مظاهر فساد اخلاقی در مدارس. 5ـ برنامهریزی برای حضور دانشآموزان متعهد در صحنههای اجتماعی و سیاسی متناسب با معیارهای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی 6ـ تلاش در جهت رشد علمی اعضای انجمن اسلامی. 7ـ همفکری و همکاری با مسؤولان وزارت آموزش و پرورش و مدیران مدارس به منظور نیل به اهداف مقدس نظام تعلیم و تربیت اسلامی. 8ـ ایجاد ارتباط با کارشناسان و اندیشمندان ودستگاههای ذیربط فرهنگی و تربیتی به منظور استفاده از نقطه نظرات و جلب همکاریهای ایشان با این نهاد. ماده 4) ارکان:
1ـ نماینده مقام معظم رهبری، بالاترین مقام اتحادیه میباشد و نظارت عالیه بر این نهاد از طریق ایشان اعمال میشود. 2ـ کنگره که عالیترین رکن تشکل دانشآموزی در اتحادیه است و متشکل از اعضای منتخب انجمنهای اسلامی دانشآموزان سراسر کشور میباشد، هر دو سال یکبار تشکیل و ضمن استماع گزارش عملکرد دورة قبل، اعضای شورای مرکزی را انتخاب میکند. 2ـ کنگره که عالیترین رکن تشکل دانشآموزی در اتحادیه است و متشکل از اعضای منتخب انجمنهای اسلامی دانشآموزان سراسر کشور میباشد، هر دو سال یکبار تشکیل و ضمن استماع گزارش عملکرد دورة قبل، اعضای شورای مرکزی را انتخاب میکند. تبصره 1) تعیین صلاحیت نامزدهای (کاندیداها) شورای مرکزی و نظارت بر انتخابات اعضای منتخب کنگره به عهدة 3 نفر اعضای ردیفهای اول شورای مرکزی است. تبصره 2) سرپرست اتحادیه که اجرای سیاستها و برنامههای شورای مرکزی را بر عهده دارد از سوی شورای مرکزی انتخاب و حکم وی توسط نمایندة مقام معظم رهبری و در غیاب ایشان مرجعی که شورای عالی انقلاب فرهنگی مشخص میکند، تنفیذ میشود. تبصره 3) آییننامههای داخلی و دستورالعملهای مورد نیاز برای اجرای وظایف اتحادیه در چارچوب این اساسنامه به تصویب شورای مرکزی اتحادیه خواهد رسید. تبصره 4) مؤسسات و نشریات وابسته به اتحادیه بنا به ضرورت، تشکیل و به ثبت میرسد و مقررات داخلی آنها در چارچوب قانون تابع آییننامة مصوّب شورای مرکزی است. ماده 5)
به منظور هماهنگی هرچه بیشتر اتحادیه با وزارت آموزش و پرورش بویژه در مدارس و گسترش همکاریهای بین این دو سازمان، توافقنامهای که با امضای وزیر آموزش و پرورش و نمایندة مقام معظم رهبری رسیده باشد ملاک عمل است. بدیهی است این توافقنامه با عنایت به مفاد مندرج آن، نحوه و چگونگی فعالیت اتحادیه در مدارس را مشخص میکند. ماده 6)
این اساسنامه که دارای یک مقدمه، 6 ماده و 4 تبصره است در جلسة مورخ 6/4/74 شورای مشترک به تصویب رسید و در جلسة 355 مورخ 3/5/74 شورای عالی انقلاب فرهنگی تأیید و تصویب شد.
تاریخ ارسال مطلب : پنج شنبه 93/9/13 | نویسنده : اتحادیه انجمن های اسلامی دانش اموزان شهرستان فارسان
اهداف: در مصوبه ی سیصد و پنجاه و پنجمین شورای عالی انقلاب فرهنگی اهداف اتحادیه انجمن های اسلامی اینگونه معین شده:
1ـ آشنا کردن دانشآموزان با فرهنگ متعالی اسلام و بالا بردن سطح آگاهی آنان نسبت به مبانی عقیدتی اسلام و انقلاب اسلامی.
2ـ تزکیة روحی و وارستگی اخلاقی دانش آموزان و شکوفا ساختن استعدادهای خدادادی و تحقق کمالات انسانی.
3ـ حفظ و تداوم دستاوردهای انقلاب اسلامی از طریق هر چه فعالتر کردن نیروهای دانش آموزان مسلمان و متعهد در صحنههای اجتماعی و انقلابی جامعه و مقابله هوشیارانه با توطئههای رنگارنگ دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی که برای انحراف فکری و مفاسد اخلاقی و اجتماعی در محیطهای آموزشی صورت میگیرد.
4ـ انسجام دانش آموزان مسلمان و متعهد با ایجاد و گسترش انجمنهای اسلامی مدارس و همگامی با نظام آموزش و پرورش برای ایجاد فضای مساعد آموزشی و پرورشی در محیط مدارس و تشویق دانشآموزان مسلمان و متعهد به موفقیت در تحصیل علم و دروس مدرسه.
اهداف کوتاه مدت اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان در سند چشم انداز ده ساله تعیین شده است که در ادامه بدان اشاره می گردد.
تاریخ ارسال مطلب : پنج شنبه 93/9/13 | نویسنده : اتحادیه انجمن های اسلامی دانش اموزان شهرستان فارسان
![]() در جلسات گذشته مضامین دعای بیست و چهارم صحیفهی مبارکهی سجّادیه را گزارش کردیم که دعای آن حضرت دربارهی پدر و مادر بود. دعای رفیع و عالی و با عظمت و سازندهای بود. همهی ما کم و بیش اُنسمان را با این دعای نورانی حفظ کنیم و برنامهها و رفتارهای خودمان را نسبت به پدر و مادر با این دعای نورانی تطبیق بدهیم. جمعبندی این شد که تراز ارتباط انسان مؤمن با پدر و مادر که در این دعای نورانی تبیین و ارائه شد، اینقدر رفیع و بالا است که یک عمر خودسازی میخواهد تا انسان بتواند حقّ مسئله را ادا کند. هر کسی در هر حدّی از ارتباط که با پدر و مادر باشد وقتی در محضر امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) و خودش را بر دعای بیست و چهارم صحیفه عرضه میکند، میبیند که دستش خالی است و کم دارد و کاری نکرده است. شایسته است که انسان با بهرهمندی از این منشور عالی، دائماً سطح ارتباط خودش را با پدر و مادر ارتقا دهد و این دعا جزء مبنای جدّی زندگیاش شود. در هر حدّی که هست تلاش کند که انشاءالله این ارتباط کیفیتر شود و سطح این ارتباط افزایش پیدا کند.
هجرت از خود زندگی حسینی اصول و قواعدی دارد. اصل اصول زندگی حسینی را در زیارت عاشورا به عنوان حیات محمّد و آل محمّد (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیهِم اَجْمَعِین) از پروردگار متعال تمنّا میکنیم و میگوییم: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیهِم اَجْمَعِین)؛[1] پرودگارا! مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاهِ رحلت هم به آن آیین بمیران». این چیزی است که ما در آنجا توقّع میکنیم. شناخت این زندگی، صدر برنامههای انسان مؤمن است، مقصد اینجا است و میخواهد به اینجا برسد. خدای متعال از ما هجرت خواسته، هجرت از خود به سوی ولیّ خدا، که همان هجرت اِلَی الله است؛ چنانکه در قرآن فرمود: «وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللهِ؛[2] و هر کس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پیامبر او، از خانهاش به درآید، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خدا است».عمده این است که شما مهاجر شوید و از خودتان به سوی خدا هجرت کنید. هجرت به سوی خدا یعنی هجرت به سوی رسول خدا. «إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ»، این «واو»، «واوِ» تفسیر است؛ بنا بر نظر دقیقتر، مهاجر به سوی رسول خدا، یعنی همان مهاجر إِلَی الله؛ چنانکه در همهی موارد دیگر هم این تطبیق داده شد. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُول فَقَدْ اَطَاعَ الله؛[3] هر کس از پیامبر فرمان بَرَد، در حقیقت، خدا را فرمان برده»،لذا فرمودند: «اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ؛[4] خدا را اطاعت کنید و پیامبر را [نیز] اطاعت کنید».این «واو» مجدّداً «واو» تفسیر است که ما چطور و چگونه از خدای متعال اطاعت کنیم؟ تمثّل عینیاش در زندگی اطاعت از رسول است که سرفصل بسیار زیبایی در قرآن کریم دارد. مبدأ و بیت شما هستید. بیت معنای وسیعی دارد؛ یعنی موقعیّتی که هر کسی از شماها در آن قرار گرفته، آن بیت است. «وَ مَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ»، این «بیت»، «بیتِ» نقص، ناخالصی و بیت ضعف است. بیتی است که در آن کدورت هست، آمیختهی با ظلمات هست، بیت طبیعت و البتّه بیت فطرت است. زندگی انسان باید مصروف به هجرت شود. این هجرت، هجرت از زندگی و مرگ است. زندگی به معنای وسیع کلمهاش، در همهی وجوهش، یعنی هم در بخش اندیشه و تفکّر، هم در منطقهی گرایشها و هم در منطقهی عمل، در همهی مناطق انسان از آنچه که هست و شرایطی که در آن قرار گرفته که شرایط نقص است، به سوی رسول اکرم (صَلَوَاةُ اللهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیه) خارج شود. این هجرت، یعنی سعی کند از نقص به کمال، از شرک به توحید، از ظلمات به نور سفر کند. این هجرت دستور کار انسان مؤمن است.
قدم اول هجرت برای انجام این هجرت شما به جهاد نیاز دارید، چون اوّلین قدمی که برمیدارید با دشمنی روبهرو میشوید که این دشمن، دشمن خانگی است. در همان قدم اوّل انسان با خودش روبهرو میشود؛ آرزوها، خواهشها، تمنّاها، دلبستگیها، تعلّقات، «قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی؛[5] [خدایا] زنجیرهاى گناه مرا زمینگیر نموده و دورى آرزوهایم مرا زندانى ساخته». اینها دست و پای انسان را بسته است. انسان باید از خودش حرکت کند که بیت، خودش است؛ چون فرمود: «بَیْتِهِ»، «بیتِ نَفْسِه» با خودش درگیر میشود، یعنی همان قدم اوّل درگیری و چالش است، همانجا باید با خودش مبارزه کند. چون مبارزه مبارزهی با خود است، جهاد اکبر میشود. این دشمن هم دشمن عادی نیست؛ چراکه فرمودهاند: «اَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک؛[6] دشمنترین دشمنان نفس توست که در کنار تو است». از همه جدّیتر و قدرتمندتر است. دشمنهای دیگر اگر بخواهند قدرتشان به تو برسد با کمک او بر تو غلبه خواهند کرد، وگرنه هیچکس بر تو غالب نخواهد شد. اصل این است. این همان «بیت» است.این سفر از خود به سوی خداوند، در سفر از خود به سوی رسول خدا عینیت پیدا میکند. رسول خدا یک انسان کامل است و سفر از خود، سفر از انسان ناقص به سوی انسان کامل است. این با چالش همراه است، تمام قیمت این ماجرا هم به همین چالش است، وگرنه فرشتهها بدون درگیری در آن منطقهی نور مستقر بودند، دیگر چه نیازی به کَس دیگری هست؟!! مشغول تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر بودند. مسئلهی اصلی همین درگیری است که آنها ندارند و تو داری و تو اگر درگیر شدی و غلبه کردی و موفّق شدی، آن وقت رتبهی تو فراتر و بالاتر از فرشتهها میشود. «بار دیگر از مَلَک پرّان شوم، آنچه در وهم ناید آن شوم» اینجا از مرز فرشتهخویی عبور میکنی. پیوست هجرت همیشه جِهاد است. تحقّق هجرت به جِهاد است. درگیر که شد اینها نیروهای بازدارنده هستند، نیروهای منفی هستند، دست و پای طرف را میگیرند، باید تلاش کند تا دست و پایش را آزاد و خودش را رها کند تا یک قدم جلو برود. درگیریاش با خودش است، با مرتبهی نازل از وجود خودش درگیر میشود به امید رفتن به مرتبهی بالاتر از خودش. به آن مرتبهی بعدی هم که میرسد باز نفْس خودش است؛ منتها یک مرتبهی بالاتر با یک مرتبهی پایینتر درگیر میشود. مقصد هجرت در جلوهی نابش حیات حسینی است. حیات حسینی یک تفسیر برجسته، روشن، زلال، دوست داشتنی، به رنگ سرخ، از حیات محمّدی (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیهِم اَجْمَعِین) است. یک ارائهی بسیار جذّاب که توجّه به آن هوش از سر اهل معرفت میبرد.
یک فرصت خاص این فرصتهای ذکر حسینی و مجالس حسینی و امثال اینها، همه کمککننده هستند، دست شما را میگیرند، یاری میکنند که ما مهاجر شویم. همهی بحثها سر این هست: ما هجرت کنیم. قدم اول هجرت، جهاد اکبر است که کار نفسگیری است. لذا خیلیها حاضر هستند با خیلی چیزهای دیگر درگیر شوند؛ امّا با خودشان حاضر نیستند مبارزه کند. داستانی ذکر شده است. روزی شخصی الاغی داشت هرچه گردنش را میکشید، تکان نمیخورد و از جوی آب رد نمیشد. سُمهایش را در شنها فرو کرده بود و حرکت نمیکرد، هرچه میکشید، هرچه به آن با چوب زد فایده نداشت. آدم پختهای گفت: بابا چه خبره؟ چه کار داری میکنی؟ کشتیش، اینطوری که حرکت نخواهد کرد. گفت راهش چه هست؟ گفت راهش را من بلدم، یک چوب برداشت، جوی آب را گِل کرد، گِل که شد یک هِی زد الاغ به آن طرف جوی رفت. از او پرسیدند: ماجرا چه بود؟ گفت: آب صاف بود، خودش را در آب میدید حاضر نبود پا روی خودش بگذارد. من گِلش کردم، رد شد. نفس هم همینطور است، چون باید پا روی خودش بگذارد و رد شود، سخت است. مسئله این است. منتها برای اینکه تو بتوانی در این جهاد اکبر پیروز شوی و آنچه میتواند تو را حرکت بدهد و مهاجرت و مجاهدت کند، این است که موفّق شوی طلعت حسینی را مشاهده کنی. راهش این است. چون به فطرت تو راه پیدا میکند، از نفْست عبور میشود، از فطرتت رونمایی میکند، آنوقت رفتن برایت هموار و آسان میشود. رفتن آسان شود، اَر واقف منزل باشی. این وقوف به منزل برای سالک اصل مسئله است. این فرصتهایی که در محرّم و در مجالس روضه داریم، پردهای را کنار میزنند و با دل انسان چه میکنند! به تعبیر جوانهای امروز، انرژی که از ناحیهی سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) میرسد، آن است که میتواند تو را از بیت نفْست بِکَند و خارجت کند و پروازت بدهد؛ چون خیلی عظیم است. این فرصت از این جهت فوقالعاده و مغتنم است، باید غنیمت شمرد و انسان هر چقدر بتواند، باید در این ایّام از آن استفاده کند. البتّه منحصر به این ایّام نیست. در این ایّام زمینهاش بیشتر فراهم است وگرنه همیشه انسان در پرتو این توجّه سلوکش را به سوی خدای متعال میتواند هموار کند و میتواند با موانع درگیر شود. محرّم و صفر یک فرصت خاصّ است.
اصل اساسی زندگی حسینی اصول زندگی حسینی یک فهرست خیلی زیبا است و همهی شاخصهای حیات طیّبه در آن است. اگر همهی اینها را بنویسید، استخراج و فهرست کنید، همهی اینها مثل منظومه میشوند که دور یک اصل میچرخند، از او برخاستند، از او نیرو میگیرند، از او نور میگیرند، رجوعش هم به همان هست. آن اصل یک کلمه است: توحید. یک کلمه بیشتر نیست. به آن برس، هر چه هست، جهل است؛ بنابراین «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِکَ؛[7] پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست و براى گناه خویش آمرزش جوى».کسی که در مسیر دریافت حقیقت این دانش است، با هیچ کس قابل مقایسه نیست؛ با این حال مأمور میشود که بگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً؛[8] و بگو: پروردگارا، بر دانشم بیفزاى». خودش روی قلّه است، باید بگوید: «رَبِّ زِدْنِی عِلْماً».البتّه شیخ بهایی میگوید: «علم نَبوَد غیر علم عاشقی، مابقی تلبیس ابلیس شقی»، «اَیُّهَا الطُّلَّاب مَنْ فِی الْمَدْرِسَة، کُلَّهَا حَصَّلْتُمُوهُ وَسْوَسَه؛[9] ای اهل مدرسه ! هر آنچه که آموختهاید وسوسهای است. اگر در هر رشتهی علمی که وارد شدی، توانستی آن را به مرجعش برگردانی کار درست را انجام دادی. اگر به مرجعش برنگشت مرخص هستی، هیچ نخواندی. غول فقه در زمان خودت شوی، غول جهل هستی اگر این ضمیر به مرجع خودش که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ»است و توحید است برنگردد، «کُلَّهَا حَصَّلْتُمُوهُ وَسْوَسَه». باید به اصل و مرجعاش برگردانیاش. هنر همهی علما در همهی رشتهها این است که ضمیر را به اصلش برگردانند. اصل اصول زندگی حسینی این کلمهی طیّبه است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ». حرکت برای خدا، با انگیزهی الهی، «مِنَ الله»، به مدد الهی، «بِاللَّه»، به سوی خدا، «اِلَی الله»، خالصانه، «فِی سَبِیلِ الله»، مُخلَصانه، مُخلَصانهاش هم میشود «وَ فِی الله»، منزل به منزل، این زندگی حسینی میشود. زندگی امام حسین (عَلَیهِ السَّلَام) که فهرستی است از خرد، عقل، معنایابی و معناشناسی، عدالت، انصاف، احسان، ایثار، شجاعت، مهربانی، عطوفت، رأفت، مردانگی، فتوّت، مروّت، توکّل، صبر، تفویض، اینها همهشان یک منظومه میشوند که همه دور «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» میگردند. فراز مقتل تفسیر عینی «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین؛[10] تنها تو را مىپرستیم، بهجز تو یارى ز کس نجوییم» است. در لحظهی حرکت فرمود: «إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (صلی الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب؛[11] من از روی خودخواهی و خوشگذرانی یا برای فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من برای اصلاح در امّت جدّم میباشد، میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم»، از همان لحظه تا آخر، تفسیر توحید است. لذا همان اوّل فرمود: «أَیُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلى حَدِّ السَّیْفِ وَ طَعْنِ الاَسِنَّةِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ إِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا؛[12] اى مردم! هر کس از شما در برابر تیزى شمشیر و زخم نیزهها بردبار است، با ما بماند و الاّ از ما جدا شود». یعنی فراخوان داد که هر کسی میخواهد با ما بیاید، بِسمِ الله، بیاید. این فراخوان زمان و مکان ندارد. عبارتی گفته شده که همه شنیدهاند، بعضی خیال کردند حدیث است از بس مشهور شد. معلوم شد که حدیث نیست. «کُلُّ یَومٍ عَاشُورا کُل اَرْضٍ کَرْبَلا؛ همهی روزها عاشورا و همهی زمینها کربلا است». خوب گفته شده است؛ هم از منظر سلوکی فردی، هم از منظر حرکت امّتی اجتماعی، از هر دو منظرش برداشت دقیق بوده است. منظور این است، در هر زمان و در هر جایی باشی، میتوانی بپیوندی و این قافله در دسترس است. تمام مقتل حسین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) شرح و تفسیر «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین» است، تا میرسد به آنجا که «اَتُوبُ اِلَیْک»، تا میرسد به آنجا که «نَتَوَکَّلْنَا عَلَیْکَ»، تا میرسد به آنجا که«نُحِبُّکَ»،تا میرسد به آنجا که «رِضاً بِقَضَائِک»،تا میرسد به آنجا که «رِضاً بِقَضَائِک تَسْلِیماً لِأَمْرِکَ لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ، لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ؛[13] خشنود به قضای تو و تسلیم امیر و فرمانت هستم و معبودی غیر تو نیست ای فریادرس فریادجویان». اینها همه شرح و تفسیرِ «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین» است. این فهرست، از آن منزل اوّل تا منزل فَنا، تا آخرش، همه منازل توحید است. در مقتل هم کار تمام نشد، از روز عاشورا، از عصر عاشورا به کیفیّت دیگری اباعبدالله (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) ادامه داد. لذا سلامها رنگ دیگری پیدا میکند.
در نماز شبت فراموشم نکن زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) در تمام این منازل همراه با سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) است؛ اما یکجا در این سیر به تعبیر خودمان جا میخورد. آن کجا است؟ جایی امام حسین (علیه السلام) برای وداع با حضرت زینب آمده است. برای اینکه از عظمت روح شخصیّت او پردهبرداری شود یک جمله خطاب به این خانم گفت، فرمود: اُخْتَاه در نماز شبت حسین را فراموش نکن. زینب چه کسی است؟!!!!! نمازش چه نمازی است؟ نماز شبش چه خبر است؟ اباعبدالله با کسی تعارف ندارد، چنانکه خواستید برایتان واضح شود ابالفضل (عَلَیهِ السَّلَام) چه کسی است، باید به خود سیّدالشّهدا (سَلَامُ الله عَلَیه) مراجعه کنید. وقتی میگوید: «إِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْت؛ جانم به فدایت اى برادر»، حرفی بالاتر از این مگر در عالم هست؟ کسی چی میخواهد راجع به عبّاس (عَلَیهِ السَّلَام) بگوید، «بِنَفْسِی أَنْت». امام سجّاد (عَلَیهِ السَّلَام) بعدها از یک نماز شب متفاوتی هم حکایت کرد. ظاهراً شب یازدهم است. حالا این بانو در چه مراتبی سیر میکند که حجّت خدا، حجّت زمانش، امام سجّاد (عَلَیهِ السَّلَام) محو سیر سحری او است. بعد میگوید آن شب نگاه کردم دیدم نشسته نماز میخواند، دیگر نتوانست برای نماز بایستد، با آن قنوتش در عالم چه میکند. البتّه من نمیدانم هر دو دستش را توانسته در قنوت بالا بگیرد، چون یک وقتی مادرشان فقط یک دست به قنوت برداشته است. در زیارت ناحیه میگوید: ذوالجناح آمد خبر کرد، وقتی بیرون آمدند دیدند زین واژگون است، تمام بدن ذوالجناح پر از تیر است، از همهی اینها گذشته دیدند یالش هم خونی است. مثل اینکه او اشاره کرده باشد، خانمها بیرون ریختند. پیشگامشان زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) است، تا زینب بیرون نیاید کسی نمیتواند از حرم بیرون بیاید. زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا)، حالا تا اینجا را دارید، بعد یک دفعه امام (عَلَیهِ السَّلَام) این بخش را میگوید، آن بخش که گفتنش خیلی سخت این است: «وَ الشَّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه؛ آن موقعی که شمر روی سینه حسین (علیهالسلام) نشسته بود» ، شاید آنجا خود اباعبدالله امکان اشارهای داشتند که زینب را برگردانند. چون بقیهاش برای کسی قابل تحمّل نیست. امّا یک جمله هم به این نانجیب گفت، فرمود: میدانی کجا نشستی؟ آن اتّفاق افتاد که افتاد. آن اتّفاق اینطور بود که وقتی زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) کنار این پیکر مطهّر آمد، حالا چطور پیدا کرد، بعد از آن همه سنگها، نیزهها، تیرها، دشمنان یکی دوتا نبودند، چند هزار نفر، اینها بخواهند هر کدام هم یک سنگی بیندازند بسیار زیاد میشود. چه گذشته تا به اباعبدالله (عَلَیهِ السَّلَام) رسید، امّا حالا که رسید با چه صحنهای مواجه شد. جملهای از حضرت نقل شده که این جمله عمق مسئله را مشخّص میکند. آن جمله یک کلمه بیشتر نیست، فرمود: «أَنْتَ أَخِی؟؛ شما برادر من هستی؟»هیچ علامت شناختی در او نیست، هیچ نشانهای دیگر وجود ندارد که بشناسمت. اینجا بود که زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) تاب تحمل نداشت، خوب مأمور به صبر است، مخصوصاً وقتی دید سر را بردند، سر نیست، مثل اینکه کم آورده باشد، از کجا میگویم؟ سیرهی این خانواده اینطور است، هر وقت کم میآورند اینطور حرف میزنند، تحملشان تاب میشود شروع میکنند از پیامبر کمک گرفتن. قبلاً فاطمه (سَلَامُ الله عَلَیهَا) در آن شرایط سخت که قرار گرفت، بلافاصله خطاب کرد: «یَا أَبَتَاه عَلَیْکَ مَنِّی السَّلَام...». آن شب سخت، امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلَام) در آن تنهایی و غربت این پیکر مطهّر و رنجور را وقتی خواست به خاک بسپارد، جملهای که نقل شده از آن حضرت این است. البتّه بلافاصله خطاب کرد، شروع کرد با پیامبر حرف زدن و سلام کرد. بعد گفت: «قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ؛[14] فرمود: ای رسول خدا شکیبائى من در مورد دختر برگزیدهات کم، و بردباری من درباره سرور زنان جهانیان از بین رفته است»، ببین که صبر علی دربارهی فاطمه دیگر تمام شد، کمکم کن. در هر دو جا هم نوشتند کمک شد، کمک شد که فاطمه بتواند از جای بلند شود، به دنبال علی برود. اینجا هم کمک شد که علی کار را تمام کند، عجیب است وقتی کار تمام شد دستها را به هم زد، علی کار تو در این عالم به اینجا رسید که با دست خودت باید فاطمه را به خاک بسپاری، جان خودت را به خاک بسپاری. ظاهراً زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) شاهد هر دو صحنه است. زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) دید که مادر شروع کرد با پیامبر حرف زدن، در آن شب سخت هم دید وقتی پدر تحمل نداشت با پیامبر حرف زد. اینجا صحنه قابل تحمّل نیست، وقتی پاهایش لرزید، صحنه را که دید، شروع کرد با پیامبر حرف زدن، «صَلَّى عَلَیْکَ مَلیکُ السَّمَاء، هَذَا حُسَینٌ؛ فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند، این حسین است»،یعنی یا رسول الله اگر شما هم میدید نمیشناختید، دیگر حسینات قابل شناسایی نیست. «هَذَا حُسَینٌ مُرَمِّلٌ بِالدِّمَاءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ؛[15]این حسین است که آغشته به خون است و اعضایش قطع شده، عمامه ورداء و البسه او را به غارت بردند»، از آن به بعد در این روزها و شبها هرجا که در این زیارتها سلام میدهید، سلام به سر مطهّر است، سری که همینطور نیزه به نیزه و دست به دست هم پای این قافله از این سو به آن سو میرود، در معرض دیدها قرار میگیرد. «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتِى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنِّى سَلامُ اللهِ اَبَداً مَا بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِِ وَ عَلى اَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحَابِ الْحُسَیْنِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ سلام بر تو ای ابا عبداللّه و بر روانهائی که فرود آمدند به آستانت بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من زندهام و برپا است شب و روز و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما، سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین». سوگندت میدهیم به اباعبدالله (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام)، به سر مطهّر آن حضرت قسمات میدهیم ای خدای بزرگ اسّاعه همهی ما را مشغول عفو و رحمت و مغفرت خودت قرار بده. توفیق این هجرت را به ما کرامت کن. در این جهاد بزرگ ما را یاری بفرما. کمیها، کاستیها، غفلتها، رکودها، ایستادگیها، همه را به آبروی اباعبدالله بر ما ببخش. توان ما را برای مبارزهی با نفْس زیاد بفرما. با سرّ زندگی و حیات حسینی مار ا آشنا بفرما. نصیب ما را از توحید روزافزون بفرما. قسمات میدهیم به حقّ سیّدالشّهدا، به حقیقت آن حضرت، در این سفر، در سیر این منازل، در قدم به قدم این سفر یاریمان بفرما. از آن یاریهای مخصوص خودت ما را بهرهمند بفرما. ولیّ خودت را به یاری ما بفرست. ما را از دعای امام زمانمان بهرهمند بفرما. ما را از استغفار امام زمانمان بهرهمند بفرما. ما را از مدد امام زمانمان بهرهمند بفرما. سوگندت میدهیم به حقش سیّدالشّهدا و به حقیقت آن حضرت، همّت ما را در این سفر و در این هجرت بلند قرار بده. قسمات میدهیم به حقّ اباعبدالله و به حقیقت آن حضرت، محبّت به دنیا را از دلهای ما بیرون بفرما. محبّت خودت را، یاد خودت را جایگزین قرار بده. ارواح مطهّر شهدا، امام راحل عظیم الشّأن از ما راضی بفرما. ما را از دعاهای آنها بهرهمند بفرما. تو را قسمات میدهیم به حقّ اباعبدالله، به عزّت اباعبدالله، بر عزّت و عظمت اسلام و مسلمین بیفزای. نظام اسلامی، رهبر عزیزتر از جان ما یاری بفرما. یارانشان را یاری بفرما. دشمنان اسلام، دشمنان نظام اسلامی، ای خدای بزرگ به خاک مذلّت بنشان. آمریکای جهانخوار، رژیم صهیونیستی، انگلیس خبیث، داعهش پلید، اعوان و انصارشان، آل صعود کثیف، ای خدای بزرگ قسمات میدهیم به عظمت ولیّات، به عظمت اباعبدالله، روز به روز بر خفّت و خواریشان بیفزای. خفّت و خواری دشمنانت را به دست ما قرار بده. قسمات میدهیم به حقّ محمّد و آل محمّد، همهی دوستان محمّد و آل محمّد در سراسر عالم، همهی مجالس حسینی در همهی عالم از عنایت و لطف و توجّه خاصّ ولیّات بهرهمند بفرما. همهی بانیان مجالس حسینی عزّت کرامت بفرما. همهی مجالس حسینی رونق کرامت بفرما. قسمات میدهیم به حقّ محمّد و آل محمّد، گذشتگان ما، پدران، مادران، ذوالحقوقین، کسانی که محبّت به اباعبدالله را برای ما به ارث گذاشتند، ای خدا قسمات میدهیم به حقّ سیّدالشّهدا اسّاعه از مجلس ما بهرهمند بفرما و مشمول رحمت و عفو و مغفرت خودت قرار بده. سفر پایانی را برای ما آسان قرار بده. در آخرین لحظات دیدار مولایمان اباعبدالله الحسین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) را روزی ما قرار بده. به همهی ما حُسن عاقبت کرامت بفرما. اهل مجلس ما را اهل بهشت قرار بده. بهشت همگان را در مجاورت سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) قرار بده.
1. زیارت عاشورا. 2. نساء: 100. 3. نساء: 80. 4. نساء: 59. 5. دعای کمیل. 6. نهج الفصاحه، ص66، ح338. 8. محمد: 19. 9. طه: 114. 10. کشکول شیخ بهایی، دفتر اول، ص161. 11. الفاتحه: 5. 12. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص329. 13. سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودّة، ص 406. 14. مقرم، مقتل الحسین، ص 367.
15. کلینی، الکافی، ج1، ص458. 16. ابن طاووس، لهوف.
تاریخ ارسال مطلب : پنج شنبه 93/9/13 | نویسنده : اتحادیه انجمن های اسلامی دانش اموزان شهرستان فارسان
|
|